کتاب خوشه های طلایی رو از انتشارات مسجد جمکران ورق میزدم که به شعری از مرحوم ملا محسن فیض کاشانی برخوردم. این شاعر بودن برخی از بزرگان عالم حدیث و فقه و ... مثل حضرت امام ره هم عالمی دارد. فیض کاشانی که معروف به اخباری بودن است و ما از این شهرت چیزی جز عدم لطافت نمیفهمیم و این با لطافت این اشعار به این راحتی ها قابل جمع نیست! ظاهرا باید کمی برداشتهامونو اصلاح کنیم.
صبا به لطف بگو ختم آل طاها را که فرقت تو به زاری بسوخت دل ها را
قرار خاطر ما هم تو می توانی شد که سر به کوه و بیابان تو داده یی ما را
برون خرام ز مغرب که تیره شد آفاق ز رسم خویش بگردان طلوع بیضا را
بیا بیا که حضور تو مرده زنده کند ز آسمان به زمین آورد مسیحا را
نماند صبر و سکون بعد از این به هیچ دلی به وصل گل برسان بلبلان شیدا را
خوش آن زمان که به نور تو راه حق سپریم طریق و منزل و مقصد یکی شود ما را
نهد به پای تو سر ((فیض)) و جان کند تسلیم گذشت قطره ز مستی چو دید دریا را
|